دلتنگی..................................حاضر!

غم.......................................حاضر!

درد.......................................حاضر!

دوری.....................................حاضر!

عشق.................................؟؟؟؟؟؟؟

بلندتر می خوانم......عشق................؟؟؟

باز هم نیامده

غیبتهایش از حد مجازش دیریست که گذشته

اخراجش می کنم!!!!

با آنکه نمی شود اما زندگی را ادامه می دهم...!

مشق هر شبتان همین باشد

"جای عشق برای همیشه خالیست."

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟!
پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
می بینی
قصه ی عشقمان!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
اما کسی نیست تا با من درد دل کند ، کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم
و آرام شوم… هیچکس نیست!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

پیر شده ام .

 نه تنها چهره ام که تمام زوایای قلبم شکسته شده اند .

مانده ام این جاده ی تنهایی را با کدام امید باید به انتها برسانم .

 با کدام روزنه ای؟

 از روشنایی شمعی نیم سوز ؟

مادر می گوید : (( گرفته ای ... شور و حال جوانیت کو ؟ ))

کدام شور و حال ؟ کدام جوانی مادرم ؟ 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

آن روزها که می گفت عاشق است

خواست که آرزویی بکنم .

به او گفتم که من دیگر هیچ آرزویی ندارم ،

وقتی تو در کنارمی

لبخندی زد و گفت :

مگر می شود .

فقط مرده ها هیچ آرزویی ندارند.

من هم لبخندی زدم .

 

و او  گفت .

از هزارن آرزویی که در سر داشت .

و امروز به دنبال همان آرزو هایش رفته .

و من

هنوز هم هیچ آرزویی ندارم .

او نمی دانست

و هنوز هم نمی داند

که همان یک لحظه ای که در کنارم بود

من به تمام آرزوهایم رسیدم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

هنوزم عاشقت هستیم

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

تو قلبِ من ، روی نیمکت

منم دلتنگ تو ، اما

شده خالی دیگه نیمکت

 

هنوزم ردِ پات اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

دیگه برفی نمی باره

تو نیستی ، نیمکت م خالی !

 

هنوزم عطر تو اینجاست

ولی بارون نمی باره

دل تنگِ منم انگار

هوای نیمکت و داره

 

هنوزم یادِ تو اینجاست

کنار نیمکتی خالی

نمی شه بی تو تنها موند

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم عشق من اینه

بشینم روی این نیمکت

تو رفتی ، من شدم تنها

فقط مونده ، همین نیمکت

 

تموم اون روزها رفته

از عشقت نیمکتی باقی ست

من و عشقت هنوز هستیم

ولی نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 

کسی جات و نمی گیره

از عشقت نیمکتی باقی ست

اگه برگشتی اینجا ها

بدون نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

می خواهم عشق تو را ،

آنقدر به اشتباه بنویسم !

که هر روز آن را ،

برایم سرمشق کنی .

کاش می دانستی

که چه زیباست

تکرار مشق عشق ...
آن هم به شوق هر روز دیدنت .

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

برای تو مینویسم

از احساسم.از دلتنگیم.و روزهای بی تو بودنم

و از همین راه دور دستان گرمت را میفشارم

چشمانم را میبندم و تصور میکنم با تو هستم

آه!

 زیر باران با تو قدم زدن چه آرامبخش است

چه حس خوبیست محبت کردن و محبت دیدن

چه حس خوبیست با تو بودن

و رهایی از تمام غم ها و دلتنگیها

احساس سبکی میکنم وقتی

از دلتنگیهایم سخن میگویم و تو

دلداریم میدهی

وقتی در آغوشت میگریم

احساس میکنم بیشتر دوستت دارم

بیشر و بیشتر از هر زمان دیگر

نمیدانم چرا لحظه ها نیز با من قهرند.

چرا حرکت نمیکنند؟!

زمان وصال را نمیدانم

اما محبوبم....

از تو میخواهم برای من باشی

و دوستم داشته باشی

تا آخرین نفس دوستت خواهم داشت بهترینم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی


حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس ت بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی
پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتیه

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

  يک پسر با يک نگاه از يک دختر خوشش مياد ...
 
  و عشق از طرف اون شروع ميشه تا جايي که زندگيش رو پاي عشقش ميذاره ...
 
  اما دختر باور نميکنه چون  چيزهايي ديده و شنديده که ...
 
  تا دختر مياد پسر رو باور کنه ٬ پسر دلسرد و خسته ميشه ...
 
  ميره با يکي ديگه ...
 
  بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه ميره طرفش اما پسر.......

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تو اگه دوسم داشتی

جز به من نگاه نمیکردی

تو اگه دوسم داشتی

جز به من فکر نمیکردی

تو اگه دوسم داشتی

فقط با من بودی

تو دوسم نداشتی بی معرفت

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

سرعتمو کم کردم که بهم برسی....

وقتی بهم رسیدی هوا برت داشت که میتونی به کسایی که جلوتر از منن برسی....

حالا بدو تا برسی...بدو تا برسی....

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

راز دوستی  در صدر قرار دادن عشق خداوند است.

راز دوستی  در قسمت کردن شادی‌ها با دیگران است.

راز دوستی  در دوست داشتن بی‌قید و شرط دیگران است.

راز دوستی  در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران است.

آزاده رفتار کن

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلم برات تنگ شده ... دوباره دلم برایت تنگ شده است دوباره دلم هوای تو را کرده است دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی و من نیز برایت از عشق بگویم بگویم که خیلی برایم عزیزی ، برایم بهترینی دلم تنگ است و تو نیستی باید با این دلتنگی بسازم و بسوزم دلم تنگ است برای راه رفتن در کنارت دست گذاشتن در دستانت نگاه به آن چشمهای زیبایت فاصله بین من و تو غوغا می کند و این قلب را دلتنگتر می کند کاش در کنارم بودی (م)

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟ گفت: نه…..گفت دوستم داری؟….گفت:نوچ…..گفت:اگه بمیرم برام گریه می كنی؟؟؟…..گفت:اصلا….دختره چشماش پر از اشك شد….هیچی نگفت….پسره بغلش كرد و گفت:تو خوشگل نیستی زیاترین هستی….تو رو دوست ندارم چون عاشقتم….اگه تو بمیری برات گریه نمیكنم چون من هم می میرم…..

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و آروم اشک بریزی

چون دلت براش تنگ شده، اما آروم اشکاتو پاکنی تا متوجه نشه...

چون حتما فکر می کنه دیوونه ای!

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه

دونه های اشک صورتت رو خیس کنه


اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی گل من باغچه نو مبارک

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تقدیم به khazanm

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟ سهراب سپهري

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

........................................................

جواني عاشق....

.............................................

روي تخته سنگي نوشته شده بود :

اگر جواني عاشق شد چه کند؟...

من هم زير آن نوشتم:

بايد صبر کند...

براي بار دوم که از آنجا گذر کردم

زير نوشته ي من کسي نوشته بود:

اگر صبر نداشته باشد چه کند؟...

من هم با بي حوصلگي نوشتم:

بميرد بهتراست...

براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم.

انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد.

اما.............

زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم.......
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

..............................................

ديوونگي....

..............................................

يه روز عشق و ديوونگي و محبت و فضولي داشتن با هم قايم باشك بازي مي كردن ،نوبت به ديوونگي كه رسيد ،همه را پيدا كرد اما هر چه گشت ازعشق خبري نبود فضولي متوجه شد كه عشق پشت يه بوته گل سرخ قايم شده ديوونگي رو خبر كردو ديوونگي يه خار بزرگ برداشت و در بوته ي گل سرخ فرو كرد صداي فرياد عشق بلند شد.وقتي به سراغش رفتند ديدند چشماش كور شده وديوونگي كه خودشومقصر مي دونست تصميم گرفت كه هميشه عشقو همراهي كنه و از اون به بعد ديوونگي شد عصاي عشق
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

باور كردني نيست انگار همين ديروز بود كه به سرم زد يه وبلاگ بسازم يه وبلاگ براي دل خودم براي گفتن حرفاي دلم ،يه جاي دنج و آروم ، يه جايي براي نوشتن ، نوشتن خودم احساساتم حرفام ...

براي گفتن و نوشتن حرفايي كه يه عمري تو دلم بود حرفايي كه اگه براي بعضي ها كه اسم خودشونو گذاشته بودن دوست ميگفتي بهت ميخنديدن و ميگفتن برو بابا حالت خوشه ميگفتن زده به سرش عاشق شده ديوونه شده از اين حرفاي مزخرف حالا به بعضي هاشون يه خورده اطمينان بود اما بعضي ديگه چي ؟ اگه يه حرف ميزدي يا يه چيزي به گوششون ميرسيد انگشت نمات ميكردن ، يه جور ديگه نگات ميكردن در گوش هم پچ پچ ميكردن و مدام با نيشه كنايه هاشون رو اعصابت راه ميرفتن ..به خاطر همين بايد حرفاتو تو دلت نگه ميداشتي و حواست باشه يه چيزي نگي كه اون موقع ...

بعضي ها ميگم دفتر خاطرات كه بود ..اره، ولي دفتر خاطره فقط براي خودت بود ..خودت مجبور بودي چيزايي رو كه نوشتي مدام براي خودت بخوني و باز هم كسي نميدونست تو دلت چي ميگذره ...

دنبال جايي بودم كه بنويسم و عده اي هم بخونن يه جايي كه لااقل چهارتا آدم پيدا بشه كه احساساتشون بهم نزديك باشه يه جورايي مثل خودم باشن حرفامو بفهمن و دركم كنن ...

و بالاخراه پيدا كردم يه وبلاگ ... اولش نميدونستم بايد چكار كنم از كجا شروع كنم اصلا نميدونستم وبلاگ نويسي چه جوريه چه شكليه اصلا ميتونم يا نميتونم ، ولي دلا زدم به دريا و اومدم جلو ، اره ، يه وبلاگ ساختيم بنام عشق و محبت ... و شروع شد از آبان ماه 1385 .

حالا ديگه راحت بودم ديگه اينو ميدونستم كه اينجا نه من كسي رو ميشناسم و نه كسي منو ميشناسه ... هر چي دوست داشتم مينوشتم از شعر و عكس گرفته تا جمله عاشقونه و ...

(فكر ميكردم اينجا راحتترم و بهتر ميتونم حرف بزنم و بنويسم ، البته راحت بودم و تا حدودي هم شد... ولي بازم اون طوري كه دوست داشتم نشد ، نشد اون چيزايي رو كه واقعا ميخواستم بگم و اون حرفايي كه تو دلم بود رو بيان كنم.. اما بي خيال ،همين كه هست خوبه )

خلاصه يه وب ساختم و اون چيزايي رو دوست داشتم البته چيزايي كه به افكار و احساساتم نزديك تر بود رو داخلش مينوشتم ..يه ماه،دو ماه،شش ماه،هشت ماه ،يه سال و حالا دو سال ميگذره...اون موقع 17 سالم بود و حالا 19 سالمه كه تا چند وقت ديگه 20 ساله ميشم ..

باورش برام سخته .. چقدر زود گذشت... در واقع دو سال از عمرم (عمر هممون )،تو فاصله ي يه پلك زدن سپري شد ...
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تقدیم به عزیزتر از جونم خزان m ثانيه ها چه زود ميگذرن بدون اينکه کسي بهم فرصت دوست داشتن بده و يا دوست داشته شدن.

ثانيه ها چه بي رحم ميگذرن و من کم کم پير ميشم نه اينکه صورتم چين بيافته که دلم آروم آروم مي پوسه.

دلم غصه دار تويه.غصه دار تو که با تموم وجودم دوست دارم و با تموم غرورت منو تنها ميذاري و ميگذري.

چقدر با تو از غصه هام بگم؟از دلتنگي هايي که دوره ام کردن و امون دلم و بريدن.از خيالاتي که دست از سرم برنميدارن و از دلي که براي رها شدن از اين توهم رنج آور به هر دري که ميزنه بسته ميشه.

دلم مثل اون ماهي که روخاک افتاده وداره جون ميده ولي نميميره شده.جون کندن سخته براش ولي دلش رو به هر کس و ناکس خوش نميکنه که تنها بودن و جون کندن بهتر از دل سپردن به کسيه که دل رو از گل تشخيص نميتونه بده.

ولم کردي و ازم گذشتي واسه هميشه.رفتي وتنهام گذاشتي تا هميشه زندگيم اينجوري تيره و تار باشه.

تو ميتونستي بموني و اونچنان آرامشم بدي که ذره اي از اين شوره زار بي انتهاي تنهايي و غربت تو دلم نمونه.

خسته ام.تو خستگيمو ميدوني و ميشناسي تو رو بعد از مدتها انتظار پيدا کردم.حالا ازم نخواه که به اين آسوني فراموشت کنم و ازياد ببرم خاطرات باتو بودنو.

بيا بذاريم تا بين دلامون پلي باشه از نور و يکرنگي.بيا اجازه بديم درددلهامون از اين پل عبور کنن وتو آغوش دلداري هم آروم بگيرن.

آسونه.آسوتر از اونچه که فکرشو کني.کافيه بخواهي ميدونم که دوستم داري دوست داشتنتو به عمل نزديک کن.

گفتم من اونقدر که تونستم کمکت کردم گفتي لطف کردي.يادم رفت بگم حالا تو هم لطفي کن و غصه ام نده.دردهام فراوونه و تو رو تنها ناجي خودم ميشناسم.دستمو بگير بذار از اين هزارتوي پيچاپيچ تنهايي و غصه و دلتنگي رها شم.

کمکم کن...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

قديما اينجوري نبودم.ولي الان نميدونم چرا اينقد زود دلتنگ ميشم.

نمي دونم چرا اينقد زود دلم برات تنگ مي شه.تو که از جون هم به من نزديک تري.

تو که تو نفس هام نفس مي کشي.تو که از چشم من دنيا رو نگاه مي کني.

تويي که از آبي ترين آسمونها عروج کردي تا بودنت رو، ارزوني تنهاييم کني.

تويي که منو از تاريک ترين اعماق اين درياي هميشه طوفاني، تا حقيقت شيرين نور و گرما بالا آوردي.

و بعد اومدنت، هميشه دريا آرامه و ساکت.

نه غرش موجي و نه بيقراري قايقي بر روي آب واسه رسيدن به ساحل.

که تو خودت ساحلي هستي بي پايان.دورادور اين بيکرانه تلاطم هاي گاه و بيگاه و زورق سرگردونيهامو ، از اسارت جوش و خروش هاي سر به هوا نجات دادي.

نمي شه درک کرد نمي شه فهميد ، راز اين دلتنگي رو.

اين روزها اگه بغضي ترک مي خوره.اگه غمي جديد زائيده مي شه.اگه آهي از تارهاي داغديده ي سازم بلند ميشه.

بدون همه براي تويه.

واسه تويي که نمي دونم روزي خواهي رسيد که چشامو رو با رد نگاهت، متبرک کني.

و من چشم انتظار اون لحظه، هر وقت که بارون بباره، صدات مي زنم.

نه با نواي زبون.که با نواي دل.چرا که تو درون مني.و ديگه نيازي به آوا و کلام نيست...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

امروز که اون کنارم نيست و من تو حسرت از دست دادنش هستم.

دلتنگتر از هميشه روزهايم غرق تو سکوت نبودنيه که بودنش تموم معناي زندگيم بود,حالا همه چيز واسم معناي ديگه اي داره حالا که اون نيست.

شايد مقصر من بودم همه بهم ميگن خودت خراب کردي ولي باور کنيد اگه منم خراب کرده باشم مقصر نيستم.

نه اينکه فکر کنيد دارم خودمو تبرعه ميکنم.نه.خب کسي بهم ساختن و يادم نداد.هرچي بهم ياد دادن ويرون کردن بود.

حالا گاهي حسرت به دل واژه اي مي مونم که به لب مي آوردي و ياغرق تو تمناي نگاهت حالا همه چيز تنها معنايي از انتظار داره.

حالا تازه مي فهمم چقد و واقعا چقد وابستگي مفهوم غريبيه و دوست داشتن گاهي چقدر جانفرسا ميشه.

حالا گاهي به لحظه لحظه ي بودنت ميبالم به تک تک واژه هاي عاشقونه اي که سروديم به تک تک لحظه هاي با هم بودنمون به تک تک قدم هامون تو کوچه پس کوچه هاي خاطره هامون.

حالا افتخار ميکنم به تموم اون نيمکت هايي که با صلابت خاطره روزهاي خوش عاشقيمون رو بر دوش مي کشن به تک تک اون روزها به تمومي اون شبها.

حالا که نيستي بيشتر از هر زمان دوستت دارم و بيشتر از هر زمان تو خيال دوست داشتنت هستم.

اين روزا ثانيه ثانيه ي بودنت در برابر چشام پرسه مي زنه و من صبورانه بغض سنگيني از تنهايي رو تو خودم فرو ميبرم و سراپا در انتظار ديدنت ميشينم...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تنها تو کسي هستي که منو فراموش نکردي.

همه فراموشم کردن همه رفتن فقط تو موندي تنها تو.

تنها تو به حرفام گوش مي دي.

برات از چه بگم؟

از بي وفايي روزگار يا از دل کوچيک تنهام؟

هرچند ميدونم تو هم ميري و من ميمونم و يه دنيا تنهايي.

تا کي انتظار تا کي. تا به کي منتظر موندن و نوشتن تا بياي؟

شايد من اشتباه مي کنم.

دوست دارم وقت رفتن خبرم کني.

تا براي آخرين بار تو بغلت گم شم.

تا واسه آخرين بار دستاي گرم و پر مهرت رو با تموم وجودم تو دستام حس کنم و با تمام احساس لمست کنم.

برو.

ولي کمي فکر اين غريبه کوچک باش...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

هميشه هروقت دلتنگت ميشم ، ميشينم يه گوشه و اشک ميريزم.

اون لحظه آرزو ميکنم که باشي تو کنارم بشيني به روي پاهام و آهسته تو گوشم بگي دوستت دارم.

کاش بياد اون روز ، کاش تبديل شه به حقيقت اين آرزو ، تا لبخند عاشقي رو لبام بشينه ، تا کي دلم تو غم دوريت، به انتظار بشينه.

ببين خورشيدو.داره غروب ميکنه.نميدونم ميدوني اينجا که نشستم چقد سوت و کوره.

تو نيستي اينجا.واسه همين اينجا سرد و بي روحه ، نيستي کنارم که دلم تنها و پر از غمه، تو اين لحظه غروب.

اين دل بي تو هيچه ، شاديهام بي تو تمومه ، دستمو با اون دستاي مهربونت بگير ، به تو نياز دارم هميشه و همه جا، به اون دل مهربونت.

تا توهستي منم هستم تو اين دنياي خاموش.مطمئن باش که فراموشت نميکنم.

نديدم تا به حال عشق و صداقتو بجز از دل تو، نديدم تا به حال مهربوني و وفا رو جز از قلب مهربون تو.

نديدم يک قلب پاک رو جز قلب درخشان تو تا به حال.

بيا تا ثابت کنيم به همه معناي يک عشق موندگارو.

برميگرديم به سر خط ، دلتنگي منو ديوونه ميکنه تا آخر خط ، گفتم تا گفته باشم درد دلمو به تو ، يکي که بيشتر نيست تو اين دنيا ديوونه تو...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلم خيلي وقته که واسه کسي تنگه.خيلي وقته اين دلم بهونه گير شده.

دلم تنگه و از اين دلتنگي يه عمره چشام بارونيه وتو حسرت يکبار ديدن آفتابه.

يه عالمه درددل تو اين دل خسته من جا خوش کرده.

دلم تنگه واسه لحظه اي ديدار واسه لحظه اي ذل زدن به چشماي سياهش.

ميدوني دلم واسه کي تنگه.واسه اوني که الان پيشم نيست ولي خاطراتش با منه.بدجور دلم هواشو کرده.

تو اين حال و هوا ، تو اين لحظه هاي پر از تنهايي آرزو داشتم اون پيشم بود.

حالا که کنارم نيست احساس تنهايي ميکنم و اين دل تو حسرت يه لحظه ديدار اون ميپوسه.

اين دل بي طاقت واسه کسي تنگ شده که آتيش دلتنگي رو تو دلم نشونده اما الان کنارم نيست تا اين آتيش و خاموش کنه و همچنان اين آتيش، قلبم و مي سوزونه.

خيلي وقته دلتنگ کسي ام.خيلي وقته دلم هواي کسي رو کرده.

به کي بگم درد اين دل و ، من که به جز اون همدلي ندارم.

به کي بگم راز اين دل و، من که به جز اون همرازي ندارم.

تو کنار کي قدم بزنم ، نگاه به چشمان کي کنم ، دستان کي رو بگيرم مگه به جز اون چه کسي رو دارم.

تو اين دنياي بزرگ تنها اونه که منو دلتنگ خودش کرده.

کاش کنارم بود ، کاش تنها لحظه اي اونو ميديدم تا درد اين دل پر از نياز رو به اون ميگفتم ، درد دلتنگي هام و برايش ميگفتم.

دلم واسه کسي تنگه ، ولي اون کجاست که بدونه تو اين گوشه از اين دنيا دلي هست که تو حسرت ديدار با اون همچنان چشم به راه نشسته...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

ازغم دوری تو...
از غمت دارم ميميرم.از غم دوري تو.اين دوري رو تو خواستي.

نميدونم چرا.واسه چي.تو که ميخواستي بري و منو تو غم دوريت بزاري چرا اومدي.

اومدي که بري و با رفتنت چي رو ثابت کني.

نميدونم چرا.ولي حسي بهم ميگه تو بر ميگردي.
 
راستي کجايي ببيني که از غم دوريت برق چشام خاموش شده.

کجايي ببيني که تموم روزام فقط به انتظار کشيدن مي گذره انتظار و انتظار و انتظار که شايدم هرگز تموم نشه.

ديگه نمي تونم تحمل کنم همه چي و همه جا بوي تو رو ميده واسم.

هرچي رو که نگاه مي کنم يه ردي از تو توش مي بينم همه لحظه هاي من شده به تو فکر کردن و تو خيال با تو حرف زدن.

من تو روياي خودم با تو زندگي مي کنم رويايي که وقتي با يه تلنگري مي شکنه و منو  به خودم مياره همه غمهاي دنيا رو سرم خراب مي شه.

شبها  خيلي دير به خواب مي رم ، اما زود به رختخواب ميرم.

توي تاريکي راحت ترمي تونم به تو فکر کنم وبدون نگراني از ديده شدن اشکام مي تونم اجازه بدم که از چشام روي صورتم سرازير بشن.

خلاصه بدجور دلتنگ تو داغونم از رفتنت.

کاش ميشد واسه يه بار که شده بياي و منو از غم دوريت در بياري.

کاش ميشد.

راستي چقد اي کاش تو زندگيم زياد شده.

همش مال غم دورته.

ازغم دوري تو همدم پيمانه شدم...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

اينک که تو در کنارم نيستي درد دلم را به چه کسي بگويم؟

دلم در حسرت ديدار با تو است ، ديداري که شايد دلم دوباره اميدوار به زندگي شود.

تو اي تمام هستي ام بدان که ديدن تو برايم تبديل به يک خواب و رويا شده است.

شايد دوباره و يا شايد هرگز.

به اميد ديدن دوباره تو به انتظار نشسته ام و دلم را به فرداي با هم بودنمان خوش کرده ام.

اگر زنده ام به اميد رسيدن به تو زنده ام.

اي هواي زنده بودنم شعار است که ميگويم ستاره ها را از آسمان برايت ميچينم.

و يا خورشيد را با شبهايت آشتي ميدهم.

شعار است که ميگويم به اندازه يک دريا براي تو اشک ريختم.

اما اين که ميگويم بدون تو حتي يک لحظه هم نميتوانم زندگي کنم شعار نيست.

يک حقيقت تلخ است که شايد باور کردنش براي آنان که طعم عشق را نچشيده اند سخت و دشوار باشد.

اما من يک ديوانه ام ، من هماني هستم که دل به دريا زده ام.

دل به دريايي که يا در آن غرق ميشوم يا با تو به ساحل خوشبختي ها ميرسم.

حالا که با تو در اين دريايي که هر لحظه ممکن است طوفاني شود همسفر شده ام.

بيا تو براي من قايقي شو و من براي تو يک مجنون.

به من محبت برسان که دلم مثل يک کوير شده است که در حسرت يک قطره باران است.

وقتي تو نيستي انگار من نيز نيستم ، تو که باشي من هستم.

و تو هستي و يک دنيا خوشبختي.

دل من يک دل کهنه است ، دلي که بارها زير پاهاي بي وفايان له شده.

شکسته شده و بي احساس شده است اما از لحظه اينکه تو را ديد دوباره يک دل عاشق و پر اميد شد.

پس کاري نکن دوباره اين دلم شکسته شود.

که اگر اينبار شکست ديگر هيچ اميدي به آن نيست.

با تو زنده ام ، بي تو ميميرم ، دور از تو پريشانم ، در کنار تو شادابم.

پس اي عزيز راه دورم با من باش ، و تا ابد دوستم داشته باش..

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
http://up.iranblog.com/images/1lehs60y79hyqmrt5oc.jpg

javahermarket

 

pctfx3.3

Lonely Girl Template

Interactive Multimedia CD Catalogue گروه طراحي چندرسانه اي وبلاگ رسانه گشت و گذار در دنياي رسانه هاي ديجيتال Medium Blog - Digital Media World قالبهاي رايگان سايت و وبلاگ Advanced Persian Blog Templates

اطلاعات مربوط به كارگاه طراحي قالب: Professional Web Site Design Center Template Design Workshop, دانلود قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, جزئيات قالب هاي رايگان Template Design Workshop, وبلاگ كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, جستجوي قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, تماس با كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, درباره كارگاه طراحي قالب

اطلاعات مربوط به گروه طراحي چندرسانه اي: Web Development Department - Multimedia Design Group , بخش توسعه وب - گروه طراحي چند رسانه اي Web Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي وب - گروه طراحي چند رسانه اي Multimedia Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي چند رسانه اي - گروه طراحي چند رسانه اي Blog - Multimedia Design Group , وبلاگ - گروه طراحي چند رسانه اي

اطلاعات مربوط به تكنوراتي: pictofxt Farsi Blog برنامه نویسی تحت وب

ثبت سایت دامنه فارسی لینوکس سرور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد