ای خدا تو بگو

 

چرا ؟

 

چرا شکستن دل پیگرد قانونی ندارد؟

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

آهسته گفت:

 "خدا نگهدارت"

در را بست و رفت

آدم ها چه راحت مسوليت خودشان را

به گردن خدا  مي اندازند...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

من که میدانم به دنیا اعتباری نیست

بین مرگ وزندگی قول وقراری نیست

من که میدانم عجل ناخواسته می آیدوراه فراری نیست

پس چرایادت نباشم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

رفیق نیمه راه .اصلاً مرا یادت هست؟یا نه، فقط این منم که نگفتنی هایم را می نویسم؟

چه روزگار غریبی است و چه احساسی غریب تر"تو" دیگر در شعرهایم "او" شده ای و من .... لابلای این سطرهای نمناک سرگردانم به دنبال تو می گردم و پیدایت نمی کنم .شاید هم من بی دلیل میان شعرهایم تو را جستجو می کنم.

تو که بی معرفت نبودی .راه ما تمام نشد که رفتی، کجای این دنیای وحشی دنبال ات بگردم؟ کدام شب طولانی را با چشمهای تو خواب رنگی ببینم؟فراموش کردن تو هنر می خواهد و من بی هنر ترین انسانم.

غم مخور همانی میشوم که تو می خواستی . آرام و ساکت...

این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم.

اگر تمام کلمات دنیا راهم برایت بنویسم باز هم مرا نمیفهمی...چون ندیدی چشمهایم چقدر مات شده این روزها ... به روی گریه نمی آورم که شب است ...چقدر حماقت میخواهد که آدمی نا امید شود ...

       
چه ساده بودم من ...فکر میکردم آنقدر بزرگ شده ام که گریه را از یاد برده ام ،فکر میکردم آنقدر سخت شده ام که هیچ زمین خوردنی نمیتواند مرا بشکند، فکر میکردم به هرچه حرف تلخ و نگاه تلخی و طعنه ی تاریک آنقدر عادت کرده ام که میتوانم لبخندی از سر بی قیدی بزنم و در دل بگویم "این نیز بگذرد "

فکر میکردم احمقانه ترین کار دنیا انصراف دادن از ادامه ی راه زندگی است .


فکر میکردم هیچ بن بستی نمیتواند مرا از ادامه ی راه منصرف کند و هیچ گاه، هیچ گاه از ادامه دادن انصراف نخواهم داد .فکر میکردم اگر به بن بستی برخوردم از بیراهه میروم ...اما میروم ،  فکر میکردم آنقدر قوی شده ام که کوله بارم را زمین نگذارم و اگر لازم شد کوله ی مسافر خسته ای را نیز بر دوش گیرم .

فکر میکردم خدایی دارم که همین نزدیکیست ...آنقدر نزدیک که حرفهای دلم را نیز میشنود ،فکر میکردم خدایی دارم که هیچ گاه ،هیچ گاه با من قهر نمیکند.

فکر میکردم خدایی دارم که اگر برایش گریه کنم دلش میگیرد.

اما فهمیدم آنقدر دلم کودک است که میتوانم یک شبِ سیاه را تا صبح گریه کنم . فهمیدم یک نفر هست که نگاه  و طعنه ی تلخش مرا میشکند ...مرا به راحتی شیشه میشکند ،خرد میکند . فهمیدم یک شبه آنقدر کودک شده ام که با هر حرف نادرستی بغض میکنم و روزها شکسته میمانم.

فهمیدم خدایم آنقدر دور است که نمی بینمش ، فهمیدم اگر دریا دریا اشک بر دامنش بریزم حتی گرمی دستانش را بر روی سرم حس نمیکنم . فهمیدم انصراف از ادامه ی زندگی احمقانه ترین کار دنیا نیست ...من هم ممکن است از ادامه انصراف دهم . 

فهمیدم گاهی تنها یک راه پیش رو داری و اگر به بن بست برسی هیچ بیراهه ای نمیتواند تو را به مقصد برساند، فهمیدم گاهی ترس از بیراهه ها و هر آنچه که نمیتواند خوب باشد قدرت رفتن را ...قدرت ادامه دادن را میگیرد

فهمیدم زودتر از حد انتظارم خسته میشوم ...آنقدر خسته که زانوانم خم میشود و به زمین میخورم. شبی آرزو کردم همه چیز تمام شود ، به هر قیمتی...میفهمی؟! هرقیمتی ... اما انصراف هم جسارت میخواست که من نداشتم ...پس ماندم و تنها آرزو کردم که شب بخوابم و صبح زود ... 

خیلی حرفها تا لبه ی پرتگاه ذهنم آمدند و چند قدم مانده تا لبه دوباره آرام آرام برگشتند بی آنکه سقوط کنند همانجا ماند و وقتی لایه ای از غبار زمان رویشان نشست وکمی کدر شدند رفتند که فراموش شوند …یا چه میدانم شاید رفتند گوشه ای نشستند تا روزی دیگر غبارشان را پس بزنم و خوب بهشان فکرکنم و سکوت جای همه شان راگرفت.  اصلا چه ربطی میان نوشتن های من و بودن های تو هست که از نبودنت مینویسم؟ 

وقتی دستانت در حسرت دستانیست که فاصله اش تا تو سه نقطه است از همیشه تنها تری.

میدانی نوش دارو بعد مرگ سهراب یعنی چه؟ یعنی دل میگیرد و تو نیستی ...یعنی دل من پر از حرف است و حرفها آنقدر همانجا میمانند که در من حل میشوند ...یعنی صدای تو که می آید تنها حال غریبه ای را میپرسم که آن طرف خط نشسته ونمیداند این طرف همه ی لبخند ها زورکی است ...یعنی صدای بوق تلفن میگوید کسی آن طرف خط نیست و من تازه بیاد می آورم چقدرحرف درپستوی دلم بود 

نه ! نترس چیزی از این گلایه ها را نخواهی شنید که مبادا خاطر این روزهایت آشفته شود... قصد رفتن هم ندارم ...از فرار خسته ام بگذار هرکه میخواهد بیاید، هر که میخواهد برود ...وهیچگاه نفهمد چشمی تر شد . 

خودم بریده بودم ...خودم دوخته بودم و حالا ذره ذره میشکافم آن پیراهن آبی را که به رنگ رویا دوخته بودم و به تن باور هایم کرده بودم ...  سرد است ...ذهن من، قلب تو ... نه اینکه شکسته باشم ..نه! اما عریانم ...و عجیب میلرزم ! راه میروم و فکر میکنم ...فکر میکنم و شخم میزنم زمین مرده ی ذهنم را ...تکه تکه های دیروز را از زیر خروارها خاطره بیرون میکشم ... 

هرچقدر این کتاب را زیر و رو کنم داستان دیگری از لابلای کلماتش بیرون نخواهد ریخت ...باورش میکنم! باید فصلی نو را شروع کنم ...اما نمیتوانم!!! نبودن هایت را هم نشمردم … دارد حکایت دل و دیده باورم میشود ... 

کجای این روزهای پر از سکوتی؟ چه میکنی؟ نشسته ای و به چشمهایی که بیقرارت کرد فکر میکنی یا همان باریکه راهی را که از دلت به دلم کشیده بودی را هم بسته ای؟

نمیدانم چرا از همه نامحرم ترشده ای! میدانی …نشسته ام و به اینجا فکر میکنم…به اینجایی که آدم تنهاست یا شاید به آدمی که اینجا تنهاست" اگر آدم باشد " 

همه میگویند تنهایی ام از جنس تنهایی آدم نیست" من از دل سپردگان هیچ مکتبی نیستم ...و خوب میدانم این آدم را ویران میکند . جایی دارم که نمیدانم کجاست ،آنجا که نه گنبد طلا دارد و نه چاه و نه ضریح چیزی در درونم ... خدایی را صدا زدم که خودم میشناسمش نه خدایی که بین صفحات کتاب میگذارند و از عذابش مینویسند 

روزهای دلتنگ وکش داریست...

میتوانم لحظه لحظه ی بودنم را در نبودنهای طولانیت تباه کنم ... میدانم ..میدانم ...دست دلم رو شده ...اما سخت است به باختن اعتراف کنم ... باور کن نگاه کردن به چشمهای شکسته ی بازنده سخت است چه برسد به این که آن بازنده خودت باشی و دیوارها همه آینه! 

فکرم این روزها به هرجا میرود ...به هرجا که تو در آن نباشی میرود!  نگاهم نیز این روزها مانند فکرم هرزه شده ...به هرچشمی زل میزند... اما  برای پیداکردن تو ...برای گم کردن خودم ... اما میدانم، تلاش بیهوده ایست.

من حساب و کتاب نمیدانم ...نمیخواهم نبودن هایت را بشمارم ...تنها میخواهم بگذرند و من نفهمم ...و آنقدر گمت کنم که تا خودت نخواهی هیچگاه پیدایت نکنم ..اما مگر میشود با این همه ردپا گمت کرد؟! 

نگاهت چه رنج عظیمی است، وقتی به یادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام...  گاهی با سی و دو حرف و حتی فریادی که تا عرش میرود کسی حرفت را نمیفهمد،اصلا نمیشنود وگاهی...

چه ساده بودم من ...این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم. 

 روزهای دلتنگ و کش داریست ...بهتر است بگویم شب های دلتنگ و کش دار... شب هایی که نمی دانم چرا صبح نمی شوند!!!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
 
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
 
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
 
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
 
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
 
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
 
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
 
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
 
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
 
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
 
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
 
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
 
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
 
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

خنده هاى زوركى

اشكاى يواشكى

شب وروزى بى هدف

لحظه هاى الكى

ساعتاى پرسوال

دلخوشى ها تو خيال

حسرت پرنده اى

كه نداره پرو بال
 

دلم گرفت از اين روزا

ازاين روزاى بى نشون

ازاين همه دربه درى

ازگردش چرخ زمون

دلم گرفت از آدما

ازآدماى مهربون

ازاين مترسكاى پست

ازهمدلاى همزبون

توهم كه بى صدا شدى

آهاى خداى آسمون

آهاى خداى عاشقا

تويى فقط دلخوشيمون

آره دلم خيلى پره

ازغماى رنگاوارنگ

از جملۀ دوست دارم

دروغاى خيلى قشنگ

دلم گرفت از اين روزا

از آدماى مهربون

 از تو كه با ما نبودی

    ازاون خداى آسمون

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

اگر نرفته بودی

هیچ گاه نمی دانستم

دلتنگی

یعنی چه؟؟؟

"دلتنگی ام را به تو مدیونم"

 

 با این که پیشمه ولی دلم براش تنگ میشه.... اخه خیلی عوض شده ....خیلی ....

دیگه اونی که من با تموم وجودم عاشقش بودم نیس....

دارم دیوونه میشم اخه چرا اینقدر عوض شده؟؟؟ 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلتنگی..................................حاضر!

غم.......................................حاضر!

درد.......................................حاضر!

دوری.....................................حاضر!

عشق.................................؟؟؟؟؟؟؟

بلندتر می خوانم......عشق................؟؟؟

باز هم نیامده

غیبتهایش از حد مجازش دیریست که گذشته

اخراجش می کنم!!!!

با آنکه نمی شود اما زندگی را ادامه می دهم...!

مشق هر شبتان همین باشد

"جای عشق برای همیشه خالیست."

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟!
پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
می بینی
قصه ی عشقمان!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
اما کسی نیست تا با من درد دل کند ، کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم
و آرام شوم… هیچکس نیست!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

پیر شده ام .

 نه تنها چهره ام که تمام زوایای قلبم شکسته شده اند .

مانده ام این جاده ی تنهایی را با کدام امید باید به انتها برسانم .

 با کدام روزنه ای؟

 از روشنایی شمعی نیم سوز ؟

مادر می گوید : (( گرفته ای ... شور و حال جوانیت کو ؟ ))

کدام شور و حال ؟ کدام جوانی مادرم ؟ 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

آن روزها که می گفت عاشق است

خواست که آرزویی بکنم .

به او گفتم که من دیگر هیچ آرزویی ندارم ،

وقتی تو در کنارمی

لبخندی زد و گفت :

مگر می شود .

فقط مرده ها هیچ آرزویی ندارند.

من هم لبخندی زدم .

 

و او  گفت .

از هزارن آرزویی که در سر داشت .

و امروز به دنبال همان آرزو هایش رفته .

و من

هنوز هم هیچ آرزویی ندارم .

او نمی دانست

و هنوز هم نمی داند

که همان یک لحظه ای که در کنارم بود

من به تمام آرزوهایم رسیدم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

هنوزم عاشقت هستیم

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

تو قلبِ من ، روی نیمکت

منم دلتنگ تو ، اما

شده خالی دیگه نیمکت

 

هنوزم ردِ پات اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

دیگه برفی نمی باره

تو نیستی ، نیمکت م خالی !

 

هنوزم عطر تو اینجاست

ولی بارون نمی باره

دل تنگِ منم انگار

هوای نیمکت و داره

 

هنوزم یادِ تو اینجاست

کنار نیمکتی خالی

نمی شه بی تو تنها موند

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم عشق من اینه

بشینم روی این نیمکت

تو رفتی ، من شدم تنها

فقط مونده ، همین نیمکت

 

تموم اون روزها رفته

از عشقت نیمکتی باقی ست

من و عشقت هنوز هستیم

ولی نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 

کسی جات و نمی گیره

از عشقت نیمکتی باقی ست

اگه برگشتی اینجا ها

بدون نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

می خواهم عشق تو را ،

آنقدر به اشتباه بنویسم !

که هر روز آن را ،

برایم سرمشق کنی .

کاش می دانستی

که چه زیباست

تکرار مشق عشق ...
آن هم به شوق هر روز دیدنت .

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
http://up.iranblog.com/images/1lehs60y79hyqmrt5oc.jpg

javahermarket

 

pctfx3.3

Lonely Girl Template

Interactive Multimedia CD Catalogue گروه طراحي چندرسانه اي وبلاگ رسانه گشت و گذار در دنياي رسانه هاي ديجيتال Medium Blog - Digital Media World قالبهاي رايگان سايت و وبلاگ Advanced Persian Blog Templates

اطلاعات مربوط به كارگاه طراحي قالب: Professional Web Site Design Center Template Design Workshop, دانلود قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, جزئيات قالب هاي رايگان Template Design Workshop, وبلاگ كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, جستجوي قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, تماس با كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, درباره كارگاه طراحي قالب

اطلاعات مربوط به گروه طراحي چندرسانه اي: Web Development Department - Multimedia Design Group , بخش توسعه وب - گروه طراحي چند رسانه اي Web Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي وب - گروه طراحي چند رسانه اي Multimedia Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي چند رسانه اي - گروه طراحي چند رسانه اي Blog - Multimedia Design Group , وبلاگ - گروه طراحي چند رسانه اي

اطلاعات مربوط به تكنوراتي: pictofxt Farsi Blog برنامه نویسی تحت وب

ثبت سایت دامنه فارسی لینوکس سرور