همیشه همه چی با....
 
   
 

 همیشه همه چی با چند کلمه صحبت و یه نگاه شروع میشه.اولش گفتم محاله بذارم دوباره اسیر عشق بشم.بعد از چند روز فهمیدم آروم آروم و بی سروصدا در قلبمو باز کرده و رفته ته تهش یه جایی نشسته که دیگه بیرون آوردنش کار هیچکس نیست.و بعد از مدتی هم قلبمو گرفته برای خودش و دیگه بهم پس نمیده.اولش سخت وشیرین بود مشکلات بودن ولی کم می گفتم با اون دیگه هیچ مشکلی برام مهم نیست.کم کم در صندوقچه اشکامو باز کرد و اونارو بیرون ریخت ولی بازم برام مهم نبود.بعد از 2 ماه اونم قلبشو به من داد.فکر می کردم تو رویا زندگی می کنم فکر می کردم بالاخره به اون عشقی که همیشه تو خواب می دیدم رسیده بودم فکر می کردم دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مارو از هم جدا کنه.همه چی عالی بود من و اون در کنار هم می خندیدیم و شاد بودیم و هیچ مشکلی نداشتیم.دیگه به هیچ چیز جز اون فکر نمی کردم تمام پل های پشت سرمو خراب کردم چون می دونستم تا آخرش با منه.به خاطر تک تک لحظه هام خداروشکر    می کردم.ازش ممنون بودم که اونو به من داده.مثل یک خواب بود خوابی که فکر می کردم هیچ وقت ازش بیدار نمیشم.این وسط یکی پیدا شد که شد هم راز و شنونده حرف های من بود. براش از اون می گفتم.می گفتم که چه قدر عاشقشم میگفتم که چه قدر براش اشک ریختم می گفتم که حالا به هم رسیدیم و می گفتم که به من میگه که دوستم داره و خلاصه در دلمو باز کردم و هرچی توش بود و نبود رو بهش گفتم.اونم می شنید.و می گفت که به خاطر همه این ها و از خوش حالی من شاده.منم ازش ممنون بودم که پای حرف های من میشینه.همه چیز رویایی بود یه نفر بود که قلب هامونو به هم داده بودیم یکی هم بود که هم راز من بود.اما بالاخره کتاب عشق ما ورق خورد و صفحه ای دیگه از خودش رو به ما نشون داد.اولش همه میگفتن چرا چشماتو بستی؟نگاه کن هم رازت شده رغیبت عشقت که می گفت فقط با تو شاده حالا داره با اون می خنده اما من جواب همه رو می دادم و می گفتم من به اونا اعتماد دارم.و تو دلم فکر می کردم چه قدر کسانی که این حرف هارو می زنند کورند.اما زمان گذشت و چشمان من باز شد اولش فقط شک بود می ترسیدم که حرف همه درست باشه می ترسیدم عشق و هم رازم با هم باشن.رابطه اون ها هر روز بهتر     می شد و با من سرد تر یک روز از اونی که شنونده درد دل هام بود پرسیدم که چرا انقدر با کسی که ازش براش می گفتم گرم گرفته؟گفت می خوام امتحانش کنم ببینم با منه یا پای تو می مونه.گفتم نمی خوام ولی اون اصرار داشت.مدتی گذشت تا یک روز کسی که با اعتماد کامل تمام حرف هام رو بهش می زدم گفت اون باید بین من و تو خودش انتخاب کنه و گفت منم عاشقشم.انگار دنیا رو سرو خراب شده بود باورش برام غیر ممکن بود انگار کسی با سنگ بر سرم کوبیده بود.با چشمانم می دیدم که کسی قلبم تو دستش بود قلبشو ازم پس گرفته بود و به اون داده بود.هر روزم اشک و آه بود و غم هر روز می دیدم که چه طور با هم خوبند و مرا فراموش کردند شنیدن صدای خندیدنش با اون دیدن اینکه چه طور باهم بودند مرا به جنون رسانده بود ولی هیچ نگفتم و امید به بازگشت او داشتم همین طور هم شد بعد از مدتی برگشت دوباره همه چیز مثل قبل عالی بود و من یکبار دیگر حرف های اورا باور کردم که می گفت هرگز هیچ کس را به اندازه من دوست ندارد دوباره به او وابسته شدم  و همچنین او هم  دوباره به من خیانت کرد.

اما این بار با تفاوتی بزرگ من فهمیدم که او عشق واقعی را نسبت به من ندارد و عشقی را که همیشه در چشمانم بود در چشمان او دیدم که برای کسی بود که روزی خیال می کردم بهترین دوست و همراه من است و حالا امروز بدترین رغیب و دشمن من بود.فهمیدم اشک و آه دیگر فایده ای ندارد او به من دروغ نگفت مرا از همه بیشتر دوست داشت ولی من برای او همیشه فقط یک دوست و همراه واقعی بودم که نگذاشت غمگین شود که همیشه برای دیدن خنده او از خود گذشتم و همیشه در کنار او بودم اما هیچ وقت عشق او نیستم.حالا من وظیفه دارم به عنوان دوست او که او مرا بهترین دوستش خطاب می کند در کنار او باشم و دم از عشق نزنم و همیشه او را در کنار عشق واقعی خودش یعنی کسی که به من خیانت کرد یاری کنم من بار دیگر برای او از خودم می گذرم عشق آتشین و سوزناکم را در قلبم پنهان می کنم و در آن را قفل می کنم  و همیشه وانمود می کنم که تو فقط دوست منی و در تمام لحظات خوشی و غمت تو را در کنار عشقت یاری      می کنم.و هر گز به تو یاد آور نمی شوم که روزی مرا عشق خود خطاب می کردی.اشک هایم را پشت مژگانم پنهان می کنم بغضم را می خورم مبادا تو را آزرده کنم من می دانم که همان طور که آتش عشق تو وجودم را می سوزاند آتش عشق دیگری هم در قلب تو افتاده و من دوست وفادار تو به تو کمک می کنم که بر این آتش غلبه کنی.همیشه در کنارت خواهم ماند همراه با عشقی پایان ناپذیر که به تو قول می دهم که هرگز آن را نشانت ندهم مبادا شرمنده شوی وهمراه با      صندوقچه ای پر از احساسات و عواطف و اشک ها و بغضی همیشگی و خاطرات که از همه سوزاننده تر است و عشق تو و این صندوقچه در قلب من پنهان است تا ابد.



نظرات شما عزیزان:

yasaman
ساعت20:51---10 ارديبهشت 1390
woooooooooooooow vaghean nemidunam chi bayad begam ama tu in zamune adam nabayad be cheshmaye khodesham etemad kone



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
http://up.iranblog.com/images/1lehs60y79hyqmrt5oc.jpg

javahermarket

 

pctfx3.3

Lonely Girl Template

Interactive Multimedia CD Catalogue گروه طراحي چندرسانه اي وبلاگ رسانه گشت و گذار در دنياي رسانه هاي ديجيتال Medium Blog - Digital Media World قالبهاي رايگان سايت و وبلاگ Advanced Persian Blog Templates

اطلاعات مربوط به كارگاه طراحي قالب: Professional Web Site Design Center Template Design Workshop, دانلود قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, جزئيات قالب هاي رايگان Template Design Workshop, وبلاگ كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, جستجوي قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, تماس با كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, درباره كارگاه طراحي قالب

اطلاعات مربوط به گروه طراحي چندرسانه اي: Web Development Department - Multimedia Design Group , بخش توسعه وب - گروه طراحي چند رسانه اي Web Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي وب - گروه طراحي چند رسانه اي Multimedia Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي چند رسانه اي - گروه طراحي چند رسانه اي Blog - Multimedia Design Group , وبلاگ - گروه طراحي چند رسانه اي

اطلاعات مربوط به تكنوراتي: pictofxt Farsi Blog برنامه نویسی تحت وب

ثبت سایت دامنه فارسی لینوکس سرور